Sunday, June 10, 2007

ماهي هاي مرده، جنگل هاي سوخته


هويت "شمالي ها" در جنگل، كوه، باغ هاي چاي، شاليزار، رودخانه ها و دريا معني مي يابد و هم اينهاست كه مي تواند زمينه مساعدي براي زيستي همراه با آرامش و سلامت براي شان پديد آورد. هويتي که به خطر افتاده است. دريا، جنگل زمين و بطور كل طبيعت مهربان و بخشنده درمعرض نابودي است و نه تنها "شمالي" كه هر ايراني در اين نابودي، نابودي خود را مي ببيند.
ناظران محيط زيست معتقدند از درياي خزر كه در گذشته ايران جايي پر ارج داشته، چيز زيادي براي مردمانش باقي نمانده: بخش اعظمي از آن و سواحلش در اختيار و درتصرف ارگانهاي دولتي است، بخشي به سرمايه داران ايراني و عربي فروخته شده و قسمت هاي ناچيزي هم براي استفاده مردم باقي مانده است.
گذشته از بحث مالكيت دريا بگذريم، بحث آلودگي ها، صيدهاي بي رويه و بهره برداريهاي گوناگون شن و ماسه نيز در اخبار مطبوعات محلي و ملي خبرساز هستند. هر روز اخباري منتشر مي شود كه آبزيان زيادي درحاشيه دريا مي ميرند و صحنه هاي دلخراشي در سواحل به وجود مي آورند. اين در حالي است که فاضلابهاي خانگي و صنعتي به راحتي و بدون هيچ نظارتي به رودخانه ها سرازير مي شوند؛ زباله هاي گوناگوني كه اكو سيستم را در معرض خطر جدي قرار داده اند. صيدهاي بي رويه و غيرمجاز در فصل هايي كه نبايد هيچ صيدي انجام شود، عامل ديگري است كه زندگي آبزيان را تهديد مي كند.
باغهاي چاي
يک کارشناس محيط زيست گيلان مي گويد: "باغهاي چاي پرداخت كه نفسهاي آخر را مي كشند. براي اثبات اين ادعا مي توان به زمينهاي چاي كه غيرقابل استفاده مانده يا اسكلت كارخانه هاي چاي كه به مخروبه تبديل شده اند، اشاره كرد. ازآن همه كارخانه چاي كه تعدادشان سه رقمي بود، تنها اسكلتي باقي مانده و زمينهاي چاي تغيير كاربري يافته اند. امروزه كشاورزان چايكار هيچ رغبتي براي كار در باغها ندارند زيرا هيچ كس حمايتي از آنها نمي كند. آنها ميگويند وقتي براي يك كيلو چاي بيش از ده هزار ريال هزينه شده اما بعداً سه يا چهار هزار ريال بر مي گردد، اصلاً نمي شود به چاي فكر كرد. صاحبان باغهاي چاي چشم به پولداراني دارند که از پايتخت مي آيند تا زمينهايشان را براي ساختن ويلا و منازل مسكوني بخرند و آنها بتوانند به امرار معاش ادامه دهند."
شاليزارها
به گفته اين کارشناس: "در برنجكاري نيز وضعي مانند توليد و عرضه چاي حاكم است. هر روز از تعداد شاليكاران كاسته مي شود و زمينها به مصارفي غير از كشاورزي اختصاص مي يابد. نجاري ها، كارگاههاي مكانيكي، موسسات توليد مواد شيميايي و منازل مسكوني قدم به قدم و متر به متر شاليزارها را در مي نوردند و هر لحظه بخشي از حيات باقيمانده آن را مي گيرند. برنجكاراني كه به خاطر معيشت مجبور به ترك كار و فروش اراضي مي شوند، معتقدند دولت نه تنها به آنها توجه نمي كند بلكه با وارد كردن بي رويه برنج عامل اصلي ورشكستگي شان شده است. آنها مي گويند وقتي برنج هاي درجه چندم تايلندي، مكزيكي، پاكستاني، هندي و آمريكايي با قيمتي كمتر از آنچه دولت مي خرد در بازار عرضه مي شود و در عوض برنجكار ايراني مجبور است محصولش را كمتر ازآنچه هزينه كرده، بفروشد طبيعي است كه ممر حياتي برنجکار ايراني قطع شود. ضمن آنکه به موارد فوق مي توان وضع تهيه و توزيع ادوات كشاورزي، سموم وكودهاي شيميايي و... را افزود وهمچنين آب زراعي راكه معضل بزرگي براي برنجكاران است. آن هم در شرايطي که رودخانه ها عملاً مرده اند يا دسترسي مردم به آنها مقدور نيست. اينجاست که تنها سد ها مي توانند به ياري مردم بيايند، که آن هم با همه مانووري كه حاكميت مي دهد ـ در همين رابطه آثار تاريخي هويتي مان را هم با خطر جدي و نابودي مواجه كرده اند ـ با عدم مديريت صحيح در آبگيري به موقع، هميشه مشكلاتي وجود دارد. چنين است كه بيشتر زمينهاي كشاورزي در فصل برداشت با كم آبي و خراب شدن محصول مواجه اند. امري که باعث شده شركتهاي متعدد بيمه احداث يا گسترش بيابند و سودهاي كلاني به جيب بزنند."
جنگل ها
آيت الله خميني در همان سالهاي اول انقلاب گفته بود: " جنگل ها مال مردم است نبايد آنها را خراب كرد." اما بسياري از آنهايي كه بر سر کار آمدند يا خود به چپاول جنگلها پرداختند يا امكان سوء استفاده براي قاچاقچيان را فراهم كردند. در بسياري مواقع حتي قوانين و تبصره هاي حكومتي، غارت جنگل در جلوي چشم مردم را آزاد اعلام كرده است. مثلاً تأسيس شركت هاي دولتي احياء و بهره برداري كه به نابودي جنگل انجاميد، زائيده طرح ها و تبصره هاي حكومتي است. محلي ها معتقدند که اين شركت ها تنها بهره برداري كردند و احيايي ديده نشد. آنها درخت هاي عظيم، باستاني و كمياب را قطع كردند و از اين راه به سرمايه هاي كلاني رسيدند و زمين هاي سوخته را روي دست مردم گذاشتند. تنها در بعضي نقاط و براي خالي نبودن عريضه، نهالهاي برگ سوزني و بي خاصيتي ديده مي شود كه نه بازده است نه در فتوسنتز نقشي دارد. در كنار قاچاقچيان رسمي و غير رسمي و شركت هاي بهره برداري، توريست هاي داخلي و بعضي از اهالي اطراف جنگل هايند كه لطمات زيادي به آن وارد كرده و مي كنند. سالانه خبرهاي زيادي در رسانه ها ديده و شنيده مي شود كه فلان نقطه از جنگلهاي شمال در آتش سوخت. بخش قابل توجهي از اين مسئله به عدم مديريت صحيح بر مي گردد كه اولاً هيچ آموزشي در زمينه حفاظت از جنگل ارائه نمي كند ثانياً هيچگونه حفاظت درستي از آن بعمل نمي آورد.
اما موضوعي كه جنگل را در حال حاضر و به صورت آني تهديد مي كند، احداث كارخانه پتروشيمي است. اين پروژه قرار است در 120 هكتار از جنگلهاي سراوان كه مملو از گونه هاي متعدد، باستاني و نادر درختي است و يكي از برجسته ترين جنگلهاي گيلان بشمار مي آيد، اجراء شود. اگر چنين امري به وقوع بپيوندند، 400 هزار درخت در آنجا نابود خواهد شد كه دولت توجيه عملي اش را ايجاد اشتغال اعلام كرده است. اگر چه اين طرح بصورت مقطعي مسكوت ماند و به كميسيون رفت اما تاكنون 20 هزار درخت قطع شده است.
کارشناس مورد گفتگو با روز – که مايل به ذکر نام خود نيست – مي گويد: "سئوال اساسي اين است كه آيا براي ايجاد اشتغال بايد منابع عظيم طبيعي را نابود كرد؟ بنظر مي رسد اين پروژه هم مانند اكثر طرح هاي كارشناسي نشده دولت، تنها محيط زيست را نشانه رفته است. تاكنون كسي به اين پرسش، پاسخي نداده كه مگر فولاد گيلان با تخريب بيش از چند هكتار از جنگل و منابع طبيعي، چه تعداد شغل ايجاد كرد؟"
در حالي که دولت اعلام كرده بود كه با راه اندازي فولاد گيلان حدود 17 هزار نيروي كار جذب خواهند شد اما تمام پرسنل اين شركت به 1500 نفر نمي رسند.
کارشناس مزبور تاکيد دارد: " در اجراي پروژه هاي صنعتي در شمال از تمركز زدايي از تهران و عدم مهاجرت حرف به ميان مي آيد. اما مگر مهاجرت از گيلان رابطه تنگاتنگي با نابودي صنايعي همچون شاليكاري، چايكاري، صنايع دستي و بومي، توريسم و... ندارند؟ در مجاورت شركت فولاد گيلان با آن همه داعيه، بيش از 200 كارخانه صنعتي ورشكسته و بسته شدند كه دولت مي توانست و مي تواند با صرف هزينه اي معادل يك دهم هزينه احداث مجموعه پتروشيمي آنها رااحيا وبيش از صد هزار نيروي كار را جذب کند.دولت از وضعيت آن 200 كارخانه و كارخانه هاي ورشكسته ديگرگيلان اطلاعات كافي دارد. اما طبيعي است كه مقاصد سياسي از اهميت بيشتري برخوردارند. كه اگر اهميت اهداف سياسي و زور بيش از حد و فرا قانوني عده اي نبود، هيچگاه جنگلهاي گيلان بخاطر كارخانه نئوپان خلخال يا فلان كارخانه شير و... قزوين به تاراج نمي رفت."
صحنه را تجسم كنيد: ماهي ها در حال جان کندن روي ساحل، زمين هاي سوخته به جاي جنگل، ويلا به جاي باغ چاي و شاليزار، مرداب به جاي رودخانه....
اسم اين اگر نابودي محيط زيست نيست، پس چيست؟
فرهيختگان

No comments: